1) توی راه همکارم آهنگ افغانستانی گذاشت. صداهای زیبا و زبانی که میفهمیدیمش و موسیقی گوشنواز! گفتم تصور کن توی یه دنیای بهتر بودیم ؛ افغانستان جنگ نبود ، ما این نبودیم ، لب مرز مین نبود ، طالبان یه ف 3...
روزی که اومد همه خوشحال بودن. با تجربهای که از نفر قبلی داشتن دو دستی چسبیدن بهش و هر جا رو نگاه میکردی ذکر خیرش بود. «من رییس نیستم ، من کارگر اینجام». هیچ وقت یادم نمیره صحنهای رو که همه دورش جمع 3...
روزم اینطوری شروع شد که شیش صبح غرغرکنان از خواب بیدار شدم و لباس پوشیدم و زامبیطور(با کمی اغراق در حالی که چشما بسته است و دستا پیش از خودت راه میرن که به چیزی نخوری) خودمو رسوندم بیرون و بعد از حدو 3...